از شاخه جدا میشن برگا میریزن
ارزو ها تویه قلبا میمیرن
تو ذهنم یه تصویر تکرار میشه
لال میشم وقتی اونو میبینم
از بارون نم نم تویه خیابون
سردی حسرت عمق نگاشون
قدمایه بی هدف تویه پیاده رو
تلاشایه بی اثر پوچ و بی حاصل و
فکربه مرگ ، بار و بستش
اتیش زد همه لحظات سختش و
چشما خط ، نقطه بعدش
دود که نه درد اونو کرد مردش
تنش زخمیو مرحم نیست
شبش اروم و کم درد نیست
عشق به مردن ، هر روز شمردن
یه حس مبهم که حقم نیست
این روزا بویه انتقام میدن
همه یه راهامو. اشتباه میرم
قصه یه من به سر رسیده
ولی هنوز به این مسیر امتداد میدم
راه میرم فقط راه میرم بی هدف
تا تهش هرچند اخری نیست اصلا
نمیشه یه لحظه زندگی کرد.
ولی هنوز میتپه تو قعر سینم
تو توهم رویایی که ساختی
خودت نفهمیدی دنیا رو. باختی
یه عمر زندگیت حروم شد
همه چی و باختی
همه چی تموم شدش
از جلو چشات رد میشن
ارزو هات که تو حسرتشونی
ادمایی که بد کر میشن
هر وقت تو محتاجشونی
درک نمیکنن فقط حق بهت میدن
تنها دلیل حرفت میشن
کم گند نزد دنیا به حالمو
تاوانشو ریه هام پس میدن
مرحم بودی دردت شدن
لبخندتو دزدیدن اخمت شدن
خشکیده بود نگات به اسمون
خلاصه که حاجی اشکت شدن
تنها بودم تنها رفتم
از شهری که گم شده توی حرفم
از نگاه سنگین ادما به خودم
در میرم و حسم و قصه میکنم
این زندان قدیمی که من اسیرشم
کاری کرد با همه ادما غریبه شم
خستگی رو معنی کردم
در میرم از حس تلخم
به سمت تکرار تا تکرار دوبارهه
منم و حسم رو کاغذ مچاله
اسمون سکوت تلخش
به حال من حتی اسمونم میباره
شانس تو زندگی بهم پشت کرد
چرک کرده ازگلوم از فریاد بی صدا
تنهاییمو تاریکی پر کرد
ولی میدرخشه رو صورتم نور ماه
این روزا بویه انتقام میدن
همه یه راهامو. اشتباه میرم
قصه یه من به سر رسیده
ولی هنوز به این مسیر امتداد میدم
راه میرم فقط راه میرم بی هدف
تا تهش هرچند اخری نیست اصلا
نمیشه یه لحظه زندگی کرد
ولی هنوز میتپه تو قعر سینم