شبا تا صبح اون بیدار
تکیه میده به یه دیوار
تو یه دست عکسای کهنش
تو یه دست پاکت سیگار
فکر روزای گذشته اونو راجت نمیزاره
خیلی وقته روزگارش به خوشی کاری نداره
روزگارش پر از درده
یکیو داشته که رفته
اون دیگه بر نمیگرده
روزگارش پر از درده
یکیو داشته که رفته
اون دیگه بر نمیگرده
شده واسش مثله کابوس
خاطرات خوب دیروز
اونی که میخواست رفته
اما دوسش داره هنوز
جای خالیش پر نمیشه
اونو کم داره همیشه
حالا چنتا عکس کهنه
دیگه کل زندیگیشه
روی هر کاغذ خالی
فقط از اون مینویسه
قلب اون پر از شکستن
چشم اون همیشه خیسه
روزگارش پر از درده
یکیو داشته که رفته
اون دیگه بر نمیگرده
روزگارش پر از درده
یکیو داشته که رفته
اون دیگه بر نمیگرده