این جا، یِکی دلتَنگِ چِشماتِه
وَقتی نِگاهِت سَرد و خاموشِه
وَقتی که سَردی وُ نمی لَرزی
وَقتی تَنِت، دَستامو می پوشِه
دِل دِل نکن وَقتی که بی تابی
وَقتی هَنوزَم راهِ رَفتَن هَست
اِحساسِتو دَرگیرِ رَفتن کُن
وَقتی نمی شِه دِل به این جا بَست
حالِ بَدی دارَم بِدونِ تو
حالی که با تو بَرطَرَف می شه
با مَن بِمون؛ تَنها تماشا کن:
مَردِ تو با دُنیا طَرَف می شه
مَن تا تو باشی، مَردِ این راهَم
راهی که چِشمای تو می بینه
چِشماتو خورشیدِ سیاهی کُن
پاهای مَن آروم نمی شینِه
عاشِق نبودَم تا همین حالا
مَن با تو این راهو بَلَد می شَم
حتی اگه سخت و نَفَسگیرِه
حتی اگه دِلخون و زَخمی شَم
وَقتی تو باشی، مَرگو می بینم:
با دستِ لَرزون و دو چِشمِ خیس!
می تَرسِه از مَن مَرگ؛ می دونَم
مَرگَم توو این بازی حَریفَم نیس...