مثل یه بغض توی گلوم یه عمره که پنهون شدم
مـردم بـرات امـا فقـط تـوی دلت مدفـون شـدم
چیــزی بـگـو بـا مـن از آرزوت
من بی تو میترسم از این سکوت
از این سقـوط
اینجــا نشستـم هنـوز روبـروت
بازم سکـوت
جـا مونـدم اینجا تـوو تنهاییـام
عـطر تـو پیچیـده تـوی هـوام
توو لحظه هام
کی باورش میشه از تـو جـدام
از تـو جدام
هم صحبتی با عکس تو حس میکنم راحت شده
توو این سکوت انـگار بـرام دیـوونگی راحت شده