تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا تو دیدی هیچ ماهی را که اوشد سیر از این دریا
تـو دیـدی هـیـچ نـقـشـی را کـه از نـقـاش بـگـریـزد تـو دیـدی هـیـچ وامق را که عذرا خواهد از عذرا
تـویـی دریـا مـنـم ماهی چنان دارم Ú©Ù‡ می‌خواهی بـکـن رØـمـت بـکـن شـاهـی Ú©Ù‡ از تو مانده‌ام تنها
اگـر آتـش تـو را بـیـنـد چـنـان در گـوشـه بـنـشـیند کـز آتـش هـر کـه گـل چـیـنـد دهـد آتـش گل رعنا
عذابست این جهان بی تو مبادا یک زمان بی تو به جان تو که جان بی تو شکنجست و بلا بر ما