حال بد گریه ی تنهایی تو بارون می خواد
غم دلگیر غروب و یه خیابون می خواد
که خودت باشی و بغضای شبونه ت باشه،
سایه ی فکر کسی شونه به شونه ت باشه
تب بارون تنده
من پر از تشویشم
زیر بارونم ولی
وسط آتیشم
گیج و سرگردونم
ولی خوب می دونم
دلی که بهم سپرد
بر نمی گردونم
حس ترانه هام شده
حال تماشایی من
به ابرا طعنه میزنه
گریه ی تنهایی من
یه بغضه توی حنجره م
بغضمو فریاد می زنم
شاید صِدام ُ بشنوه
بفهمه دل نمی کَنم
شهرام نیک یار
تب بارون