گروهي علمدار عزلت نشين
قدم هاي خاکي دم آتشين
به يک نعره کوهی زجا برکنند
به يک ناله شهری به هم برزنند
خوشا وقت شوريد گان غمش
وگر زخم بينند و گر مرهمش
گدايان از پادشاهی نفور
به اميدش اندر گدايی صبور
گروهي علمدار عزلت نشين
قدمهاي خاکي دم آتشين
به يک نعره کوهی زجا برکنند
به يک ناله شهری به هم برزنند
نشايد به دارو دوا کردشان
که کس مطلع نيست از دردشان
الست از ازل همچنانشان به گوش
به فرياد قالوا بلی در خروش