سکوتِ شب ، پنجره ی باز ، بوی باروون ...
پُک زدن به تَههِ سیگار حسرت
سر کشیدن آخرین جُرعه ی خاطرات با اون ...
رقص پرده ، زوزه ی باد ، عشقی که از نفس افتاد ...
یه عالم شعر ، یه عالم عکس ، همه بر باد ...
برق چشمات ، نعره ی رعد ...
عاشقی که به جنون زد ...
شاعری که همه شعراش میگه برگرد ... میگه برگرد ...
میـــــگه برگـــــرد ...