من از آن چشمِ ترت میترسم
از سرِ پر خطرت میترسم
گفتی از عاقبتِ عشق نترس
از دلِ بی خبرت میترسم
هم از آن خنده ی بی احساست
هم از این چشمِ ترت میترسم
عمره من میگذرد پی در پی
آه من از گذرت میترسم
آه من از گذرت میترسم
گرچه فریاده مرا میبینی
من از آن گوشِ کرت میترسم
چشم در چشم منی و من از
چشمِ آشوب گرت میترسم
فکره رفتن به سرت نیست ولی
از خیالِ سفرت میترسم
بارها داد کشیدم سره خود
که چه از بال و پرت میترسم
هم از آن خنده ی بی احساست
هم از این چشمِ ترت میترسم
عمره من میگذرذ پی در پی
آه من از گذرت میترسم
آه من از گذرت میترسم
سالار عقیلی
می ترسم