خودم نابودی دنیام و حس کردم
همون لحظه، که پاییز عطرتو میبرد
همون حس که دنيامو عوض ميكرد
رو دستای این فاصله ميمرد
کسی معنی حرفامو نمی فهمه
کسی جز تو نمیدونه چی کم دارم
درست اندازه ی صد سال تنهایی
تب دستاتو به دستم بدهکارم
تمومه خاطرات كهنمونو
يه جايي توي وجودم خاك كردم
به غير از تو ،تمومه آدمارو از اين گوشه ذهنم پاك كرد
،يه كاري كردي اين روزا كه دائم
بايد دنبال تصويرت بگردم
كسي چيزي نگفت از حال و روزم خودم نابوديه دنيامو حس كردم
حس كردم،حس كردم...