من غزل پوش تو ام تو شاعر چشمان من
تو نبودت درد من هم دردی و درمان من
ای سر و سامان من ای جان من جانان من
کل شهر خواهان تو ، تو هم فقط خواهان من
گم شدن توی هزار توی دلت کار منه
بگو دلگرمیه تو آغوش تب دار منه
بهترین عاشق شهر عاشقان یار منه
همه یادگاریای تو رو دیوار منه
حال خوش یعنی دلت حال خوشی دارم
این همه عشق تو را کجا نگه دارم
قلب من خانه ی تو صاحب این خانه تویی
صاحب این تاج و تخت قصر شاهانه تویی
پوریا آرین
هزار تو