شب چراغ خانه ام کو گرمی کاشانه ام کو
آنکه زد این داغ غم را بر دل دیوانه ام کو
ای خوشا آن عشق چون رویا ای خوشا آن مهربانیها
حیف از آن عشقی که شد کابوس داغ غم زد بر دل ما
ای خوشا آن هم دلی ها هم زبانی در خموشی
آن نوازش های پیدا بوسه ها با پرده پوشی
با شراب گرم آن لب می پرست از باده نوشی
ای امید رفته از کف بی تو غم خوردن چه حاصل
آخر ای گل از شکفتن غیر پژمردن چه حاصل
ای امید رفته از کف بی تو غم خوردن چه حاصل
جرم یکدم شادمانی بعد از آن مردن چه حاصل
شب چراغ خانه ام کو
شیشه ای دارم به جای دل
لب به لب از گریه های دل
ای که نشنیدی شکستم را
از شکست بی صدای دل
نورا
شب چراغ