یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
یاد باد آن که چو چشمت به عتابم میکشت
معجز عیسویت در لب شکرخا بود
این دل سوخته پروانه ی بی پروا بود
یاد باد آن که رخت شمع طرب میافروخت
وین دل سوخته پروانه بی پروا بود
یاد باد آن که چو یاقوت قدح خنده زدی
در میان من و لعل تو حکایتها بود
یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود
یاد باد آن که چو یاقوت قدح خنده زدی...
نعمه غلامی
یاد باد