تو رو با همه احساسم
یه روزی از خدا خواستم
روی چشمای من جات
و تو بودی قسم راستم
واسه نار نگاه تو
همه دنیامو میدادم
نفهمیدم چه جوری شد
تو رو بردم من از یادم
کدوم چشم بدی ما
رو نمیدونم نظر کرده
که یاد و خاطراتم از
توی قلبت سفر کرده
چه بیزارم از این روزا
از این تشویش و دلشوره
برای هق هق و گریم
چقدر آغوش تو دوره
هنوزم با همیم اما
فقط وقتی که تو قابیم
شبا تو فکر همدیگه
یه چند وقته نمیخوابیم
به آتیش گناه من
جلو چشمام تو میسوزی
پر از بغض و پر از دردی
چرا لبهات و میدوزی
با این غصه توی چشمات
من از این زندگی سیرم
یه روزی خیره به عکسات
تو این غمخونه میمیرم