چـی شـده بـاز از زمـیـن و از زمونه دلگیری
چرا مثل قدیما دستم رو سفت نیمیگیری ؟
انگاری دلت با من نیست نگاهت نا امیده
تو نمیگی ولی کارات بوی جدایی رو میده
فکر نکن مثل خودت منم سنگ دل و بی رحمم
من کسی که زیر بارون آتیش گرفترو میفهمم
کسی که عقده هاشو روی دیوار خالی کرده
محکوم آرامشو هر روز دنبال بگرده
سخته این باور که تموم وعده هات بوده واحی
با هرکی که پیششی خوشبخت باشی
الهیییی
میون خوشبختی هاتون بارون غم نباره
کاری که با من کردی کسی سرت در نیاره
تو حیاط خلوتِ این دل همیشه
بارون که میباره بوی خاطره بلند میشه
خیس شدن زیر بارون کار دلِ بی قرارِ
واسه اون که عاشقِ بارونه چتر معنی نداره
با اینکه این فاصله هروز زیاد داره میشه
عصر اون روز بارونی از ذهنم پاک نمیشه
اون قلب اسـفـنـد ماهــی که بود معتاد حرفات
تو سقوط آزاد عشقت شکست و افتاد از پا
دل خوشیش این بود تو سختی ها داره شونه هاتو
هر چقد هم بد میشدی هم باز میمونه با تو
حالا این جای خالیت و این غرور له شده
کی میفهمه بغضی که زیر بارون گریه شده
میخوام که تنها باشم دلم به عشق سزاواره
تا تویی که احساست تاریخ انقضاء داره
تویی تو صداقت نداری استعدادی
از صمیم قلب بــگم بی نهایـــت حذب بادی