ای قرار رفته از دست
منم همان که دل بست
بگو که خاطرت هست
من منم که دور و دلگیر
نشستهام که تقدیر
تو را بگیرد از من
رسیده روز رفتن
کاش میشد برود فکر تو از زندگیم
بیخیالی دلت خورده به دیوانگیم
نباید بهانه میگرفتم
زمان بی تو بودن
که شاید نفهمی از جنونم
چه کرده بی تو با من خیالت
بگو به خندهایت
نرفته از سر من هوایت
شبیه آرزوی من
روبروی من نشستی و شبیه بغض
در گلوی من شکستی ای عشق
چگونه دل نبستی ای عشق
تو ای دلیل گریه بی امان من
شبیه یک پرنده از آسمان من
گذشتی ای عشق
دوباره برنگشتی ای عشق
کاش میشد برود فکر تو از زندگیم
بیخیالی دلت خورده به دیوانگیم
نباید بهانه میگرفتم
زمان بی تو بودن
که شاید نفهمی از جنونم
چه کرده بی تو با من خیالت
بگو به خندهایت
نرفته از سر من هوایت
محمد قضات
آرزوی من