اینجا نشستی روبه روی من
بگو خوابم یابیدارم
تو یه خوابی که توی بیداری
چشم ازت برنمیدارم
حالا بودنت مث یه رویاست
یه رویایی که محاله
حالا تودستام به جای دستات
تپش نبض خیاله
ولی هنوزم تو نیومدی
این دیوونگیه محضه
دیگه روشنه برنمیگردی
حتی برای یه لحظه
دوباره
توسایه ها گم شدم
دچار
تب توهم شدم
اینجا نشستی مث شمعی که
میره تو دل تاریکی
از نگاه من داری دور میشی
حتی وقتی که نزدیکی
حالا بودنت مث یه رویاست
یه رویایی که محاله
حالا تودستام به جای دستات
تپش نبض خیاله
ولی هنوزم تو نیومدی
این دیوونگیه محضه
دیگه روشنه برنمیگردی
حتی برای یه لحظه
دوباره
توسایه هاگم شدم
دچار
تب توهم شدم