طعم خوش گیلاس یادم نیست
عطر گلای باغچه یادم نیست
این چهره ها خیلی برام تازه است
عکسای روی تاغچه یادم نیست
با من غریبی میکنه دنیام
اصلا نمیدونم کجا هستم
انگاری توی اوج بیداری
چشمامو روی زندگی بستم
یادم بیا ای خاطرات خوب
این خاطرات سهم منه تنهاست
هفته و ماه سال که هیچ انگار
تنها شدم سالها که نه قرنهاست
من اختیارم رفته از دستم
فریاد از این تشویش و خاموشی
من سمبل تاریکی و دردم
لعنت به این حال فراموشی
توی توهم سر میشه عمرم
گویی تموم زندگیم خوابه
تو ظهر تابستونم و انگار
روزای من تو نور مهتابه
دورو برم خالی و دلگیره
تنها ترین تنهای این شهرم
جایی ندارم توی این مردم
فک میکنن من با همه قهرم
یادم بیا ای خاطرات خوب
این خاطرات سهم منه تنهاست
هفته و ماه سال که هیچ انگار
تنها شدم سالها که نه قرنهاست
من اختیارم رفته از دستم
فریاد از این تشویش و خاموشی
من سمبل تاریکی و دردم
لعنت به این حال فراموشی
ای صاحب بود و نبودن ها
از وهم و نابودی خلاصم کن
یا خاطرات خوب و برگردون
یا توی خواب امشب خلاصم کن