قصه هر شب من پر آهِ پر درده
قصه هر شب تو قهقهه خنده
آسمونِ دل من ابری و سرده
آسمونِ دل تو جنگله ابره
چشمای من همیشه خیسن و خیسن
چشمای تو نمیبینه رنگ غصه
رفتی با رفتنت تو دلم غصه رو كاشتی
منو با خاطرها تنها گذاشتی
چارهای نمونده جز سوختن و ساختن
تمومه آرزوم شده باز تورو دیدن
میدونم دستای تو توی دست یكی دیگس
دیگه چشمات واسه من خیلی غریبس
مهیار غزلیان
قصه