لحظه هاى انتظار دغدغه هزار هزار
تو به فكر ما شدن من اسير و بيقرار
چشم خيس و عاشقم جاده رو خيره شده
نفساى تند من حبس در سينه شده
جاده انگار كه داره با دلم حرف ميزنه
از كتاب عاشقى غصه رو خط ميزنه
اون ميگه كه عشق تو داره از سفر مياد
قصه ى جداييا يه روزى به سر مياد
مياد و با دست خود اشكاتو پاك ميكنه
كلبه ى عشق تو رو سبز و اباد ميكنه
قلب عاشقم واسش قرار و آرووم نداره
با يه دنيا خاطره روو چشم من پا ميزاره