کی دنیای زیبات و پوشالی کرد
کی کوه غم و تو دلت خالی کرد
کی خواست بشکنی تا که با خورده هات
پر اشک شه با چشمت دلالی کرد
کی گفت سختی زندگی مال تو
کی برد خنده هات و به جاش گریه داد
فقط سهم تو شد یه چوب حراج
که دنیای بد اون بهت هدیه داد
چی میشد توی خنده هام پر بشی
نباشی یه زخم رو تن کوچه ها
کی شادی رو از روی لبهات گرفت
کجا هست عدالت کجا هست خدا
همه عابریم رد میشیم از غمات
نمیخوایم ببینیم کی با درد رهاست
بزار سر رو فرش مقوایی
همون کوچه که با غمت آشناست
چی میشد توی خنده هام پر بشی
نباشی یه زخم رو تن کوچه ها
کی شادی رو از روی لبهات گرفت
کجا هست عدالت کجا هست خدا
همه عابریم رد میشیم از غمات
نمی خوایم ببینیم کی با درد رهاست
بزار سر رو فرش مقوایی
همون کوچه که با غمت آشناست
لیلا امیری
کودکان کار