چرا تو جلوه ساز این
بهار من نمیشوی
چه بوده آن گناه من
كه یار من نمیشوی
بهار من گذشته شاید
شكوفهی خیال تو
شكفته در خیال من
چرا نمیكنی نظر
به زردی جمال من
بهار من گذشته شاید
تو را چه حاجت نشانهی من
تویی كه پا نمینهی به خانهی من
چه بهتر آنكه نشنوی ترانهی من
نه قاصدی كه از تو آرد
گهی به سوی من پیامی
نه رهگذاری از تو آرد
برای من گهی پیامی
بهار من گذشته شاید
غمت چو كوهی به شانه ی من
ولی تو بی غم از غم شبانهی من
چو نشنوی فغان عاشقانهی من
خدا ترا از من نگیرد
ندیدم از تو گرچه خیری
به یاد عمر رفته گریم
كنون كه شمع بزم غیری
بهار من گذشته شاید
چرا تو جلوه ساز این
بهار من نمیشوی
چه بوده آن گناه من
كه یار من نمیشوی
بهار من گذشته شاید
شكوفهی خیال تو
شكفته در خیال من
چرا نمیكنی نظر
به زردی جمال من
بهار من گذشته شاید
غمت چو كوهی
به شانهی من
ولی تو بی غم از غم شبانهی من
چو نشنوی فغان عاشقانهی من
خدا ترا از من نگیرد
ندیدم از تو گرچه خیری
به یاد عمر رفته گریم
كنون كه شمع بزم غیری
بهار من گذشته شاید
چرا تو جلوه ساز این
بهار من نمیشوی
چه بوده آن گناه من
كه یار من نمیشوی
بهار من گذشته شاید
شكوفهی خیال تو
شكفته در خیال من
چرا نمیكنی نظر
به زردی جمال من
بهار من گذشته شاید
کمیل نصری
بهار من گذشته شاید