وقتی شب رنگِ ترانه می گیره ،
دل بازم تو رُ بهانه می گیره
دفترِ خالیِ خاطراتِ من ،
بویِ شعرِ عاشقانه می گیره
می دونم یه گوشه ی دنیا داری ،
مثِ من خاطره هاتُ می شماری ،
بگو که تو لحظه های بی کسی ،
گرمیِ دستِ منُ کم میاری
صدای تو می رسه به گوشِ من
هرجا هستی حرفاتُ به من بزن
باورم کن که صداتُ می شنوم
بیا تا دقیقه ی عاشق شدن
عكسِ تو هنوز رو دیوار مونده
اسمِ تو رو لبِ گیتار مونده
تو کجایی که ببینی عاشقت
همه ی شبا رُ بیدار مونده
تو که نیستی خونه بی آوازه
نفسم با اسمِ تو دمسازه
حرفاتُ به من بگو وگرنه دل ،
خودشُ به سایه ها می بازه
صدای تو می رسه به گوشِ من
هرجا هستی حرفاتُ به من بزن
باورم کن که صداتُ می شنوم
همینه معجزه ی عاشق شدن
نامه پنهونی
یادته اون کسی که بهت می گفت دوسِت داره
اون که می گفت نمی تونه بی تو طاقت بیاره
همونی که تو شبای بی کسی بهت می گفت :
بی تو هر شب تا سحر ستاره ها رُ می شماره
اون همونه كه نگاهش یه شبِ بارونیه
اون همونه كه غزل تو حنجرهش زندونیه
اون همونه كه بَرات ترانه پیشكش میكنه
اون همونه كه صداش یه گریهی پنهونیه
اون منم تنهاترین ترانهخون
آخرین قاصدكِ نامهرسون
مقصدِ نامهی پنهونیِ من
منُ تكیهگاهِ گریههات بدون
اون منم آوازه خونِ بی قرار
عاشقِ پرسه توِ کوچه های تار
غصه های کهنه م ُ ازم بگیر
خاطراتِ خوبمُ یادم بیار
اگه باشی میتونیم تقویمُ وارونه كنیم
شبُ با ستارهها دوباره همخونه كنیم
بیا هَفتا آسمونُ بشماریم بالا بریم
موهای فرشتههای قصه رُ شونه كنیم
یكی هست كه پابهپات تا آسمون بالا بیاد
یكی هست كه تو رُ حتا بیشتر از خودت بخواد
یكی هست كه شونهشُ بسپاره به هقهقِ تو ،
وقتی بادبادكِ عشقُ میبَره دستای باد