غباریم زحمت کش بادها
غباریم زحمت کش بادها
به وحشت اسیرند
به وحشت اسیرند آزادها
جهان ستم چون نیستان پر است
ز انگشت زنهار فریادها
بنالید بنالید ای سرو و شمشادها
دردی است چون خنجر
یا خنجری چون درد
همزاد خون در دل
ابری ست بارانی
ابری که گویی گریههای قرنها را
در گلو دارد
ابری که در من یک ریز میبارد
ابری که گویی گریههای قرنها را
در گلو دارد
ابری که در من یک ریز میبارد
شبهای بارانی
او با صدای گریهاش غمناک میخواند
ای غم نمیدانم روز رسیدن
روزی گام که خواهد بود
اما در این کابوس خون آلود
در پیچ و تاب این شب بن بست
بنگر چه جانهای گرامی رفتهاند از دست
بنگر چه جانهای گرامی رفتهاند از دست
رفتهاند از دست
غباریم زحمت کش بادها
غباریم زحمت کش بادها
به وحشت اسیرند آزادها
به وحشت اسیرند آزادها
آزادها
آزادها
همایون شجریان
جهان ستم