نم نمای اشکای ما
ارزش بارونو نداشت
سرکشی فصل سیاه
وقت شکفتنی نذاشت
شعبدهٔ طلوع غم
به بار بی حرفی نشست
قافله غافل از گذر
دل به فریب سایه بست
خونهٔ ترسیده چراغ
همهمه زار گریه شد
سرود رقصیدن گل
طلایه دار گریه شد
وقت هراس و پیله نیست
حماسه ای دوباره کن
برای آواز نفس
بند سکوتو پاره کن
قفلای این میله کده
منتظرن اشاره کن
بشکن و باغ خونتو
روشن و پر ستاره کن
تو محبس وحشت شب
برق عطش بود و عقیق
پنجره های تیره و
له شدن خون رفیق
حالا که اوج این صدا
خط شکن گلوله هاست
بدون که خاموشی تو
قاصد مرگ من و ماست
وقت هراس و پیله نیست
حماسه ای دوباره کن
برای آواز نفس
بند سکوتو پاره کن
قفلای این میله کده
منتظرن اشاره کن
بشکن و باغ خونتو
روشن و پر ستاره کن