ای که دستات پر تقدیر جاده سبز بهشته
قصه شرم شقایق روی گونه هات نوشته
توی عصر بی تنفس واسه من مثل هوایی
اگه کفر نگفته باشم مهربونتر از خدایی
ای که تو یه شعر نابی پاکی ماور ابی
گل نیلوفر آبی روی برکه های خوابی
چادر شب که کشیده مثل بختک رو دریچه
میگه بی فروغ چشمات معنی زندگی هیچه
ای که دستات پر تقدیر جاده سبز بهشته
قصه شرم شقایق روی گونه هات نوشته
توی عصر بی تنفس واسه من مثل هوایی
اگه کفر نگفته باشم مهربونتر از خدایی
هر سر انگشت تو یعنی ساقه سبز حیاتم
توی موج بی ترحم توی ساحل نجاتم
میون این مه پاییز تو هنوز خود بهاری
میمیرم اگه نباشی دستامو تنها بذاری
ای که دستات پر تقدیر جاده سبز بهشته
قصه شرم شقایق روی گونه هات نوشته
توی عصر بی تنفس واسه من مثل هوایی
اگه کفر نگفته باشم مهربونتر از خدایی
هلن
جاده سبز