از من نپرس از حال این روزام
دریایی تو از غم چه می داند
بعد از تو هر زخمی تداعی شد
مرحم دگر تاثیر نمیزارد
تو رفتی و مسکن های بعد از تو
شبهای من رو با روزام عوض کردند
تو رفتی و نبودی مردم این شهر
همین حال مرا دیوانه تر کردند
یک عمره رفتی و خاکسترت باقیست
همه شهر دشمنند من سنگرم خالیست
یک افسوسم یک آشوبم یک دیوانه
که هر روزم مرا پیر کرده چند سالی
تو رفتی و همین باران پاییزی
تلنگر میزنه بر من نبودت را
بزن باران بر این مردی که بی چتره
تو هم آتش بزن بود و نبودم را
یه عمره رفتی و حال بدم انگار
به قصد کشتنم حالم رو بد کرده
تو رفتی و مسکن های بعد از تو
همین حال مرا دیوانه تر کرده
حامد محمدی
خاکستر