هنوز بيادتم امّا
تمومِ ماجرا اين نيست
توو اين ويرونه ى پر درد
كسى دنبال تسكين نيست
تحمّل وقتى عادت شه
يه دردِ تازه همراشه
همين دنياى امروزم
ميشد بهتر از اين باشه
توو فصلِ دردُ دلتنگى
توو اين تنهاييه ممتد
همين لحظه نگاهم كن
نگاهِ آخرِ شايد
فقط يك لحظه يك لبخند
تموم شد وقتِ روياها
نشد دلواپسى هامو
بذارم واسه فرداها
نبودى شبچراغ امّا
من اينطور باورت كردم
توو شب راهمو گم كردم
نتونستم كه برگردم
ازين بغضِ فرو خوردست
نفس تو سينه زندونى
صِدام تكرارِ اندوهِ
پُر از نتهاى بارونى
هنوز بيادتم امّا
تمومه ماجرا اين نيست
توو اين ويرونه ى پُر درد
كسى دنبالِ تسكين نيست