یه جورایی داری میری, داری همرنگ غم میشی
منو عادت به غم دادی, تو هم همدردِ من میشی
نفهمیدی چه ها کردی تو با این روح دل خسته
نفهمیدی که یک عمرِ, دلش رو به دلت بسته
از اون روزی که تو رفتی همش چشمام غم آلوده
همش درگیـر کابوسم, چرا تقدیرم این بوده ؟
حالا تنهاییُ غربت شده کـارِ شبُ روزم
کجارفتی از این خونه, کجایی یارِ دیروزم؟
یه جوری عادتم دادی که بعد از رفتنت مُردم
تو این روزای دور از تو, یه دنیا خونِ دل خوردم
عجب پایانِ پُردردی, چقدر تنها و غمگینم
ولی تا آخرِ عمـرم ,به امیـدِ تو میشینم...