تو کافه ای که بین ما یک میز تنها فاصله س
لبهامون ،ساکتو....غم چشمامون مرز رابطه س
تو فنجونای قهوه مون
افتاده طرح تنهایی
با چه حالی.... پاتو میزاری
روی احساسی که به من داری
رهام نکن که خیلی تنهام
سرده دستام غرق دردام
میدونی بری میمیرم
بمون برام که بی تو فالم
تلخه ، بی رویا نزارم
از عشقت جون میگیرم
نگو دیره
نزار باور کنم قلبت
.... داره بهونه میگیره
به این دوری
نشو راضی
که حتی فکرشم برام نفسگیره
رهام نکن که خیلی تنهام
سرده دستام ،غرقه دردام
میدونی بری میمیرم
الین آرزومند
کافه