کو شب را شرری جان
شعله وری همسفری با من شیدا
کو آن بال و پرم ماه جلوه گرم
بی خبرم ازمی و مینا
پس از این چه کنم با تنهایی
من دل شده را کو فردایی
شدم از غم عشقت سودایی
به برم گل من کی می آیی
جانی و دلی جانا ز من ای شده پنهان
شادی منی بازا به شبم مه تابان
کو شب را شرری جان شعله وری
همسفری با من شیدا
کو آن بال و پرم ماه جلوه گرم
بی خبرم ازمی و مینا
با زا که شدم به جنون رسوا بی تو
شیدا شده ای به جهان تنها بی تو
بگو که این همه دوری دارد پایانی
دلم به عشق و صبوری یابد سامانی
لاله ی شب افروزی باده ی سبب سوزی
ای امید من بازا که دل باتو شود شاد
رویایت مرا کی رود از یاد
با خیال تو بی قرارم لحظه به لحظه در انتظارم
دانم روزی بر این شام جدایی
تابد صبح رهایی
الهه قنبری
شب افروز