من کویرم من کویرم دشت تب کرده ی پیرم
نفسم مرده تو سینه عطشم کرده اسیرم
من کویر خشک و پیرم که طراوت نپذیرم
توی رویاها میبینم روز میلاد بهارم
مثل یک جنگل سبزم عطر پاک سبزه زارم
اما این مثل یک خوابه تن من تشنه ی آبه
بوته های خشک و زردم زیر تیغ آفتابه
نقش رویای بهاران در نگاه من نشسته
توی رگهای تن من حسرت بارون نشسته
ابی
کویرم