ببخشید نگاه شما آشناست
میدونی که قبلا کجا دیدمت
یه جوری برام آشنا اومدی
که گفتم یه عمره پرستیدمت
ببین من دچار فراموشی ام
به سختی وجود خودم یادمه
ولی وای ازین تیله های سیاه
خودش قاتل این دل سادمه
فقط چند لحظه به من خیره شو
میبینی ،نگاهم پر از خاطرست
یه کاری بکن بلکه یادم بیاد
میدونم یه دنیا توو این دایرست
رو میزم پر از قاب عکس ولی
نمیدونم اونا کدومش منم
یه عمره که آیینه دوره ازم
پر از جای زخم تمام تنم
میگن صورتم توی آتیش سوخت
بهم حق بده چیزی یادم نیاد
ولی وای ازون تیله های سیاه
همون تیله هایی که دادم به باد
بلک میدا
فراموشی