دارم عادت میکنم به تنهایی
به قدم زدن تو این شهر شلوغ
پای شومینه به طعم قهوه و
به نشستن پای شعرای فروغ
به سکوت خونه ایی که یخ زده
بی صدا و نفسای تو هواش
جای تو خالیه اینجا و هنوز
بوی عطر تو رو میده همه جاش
دارم عادت میکنم به رفتنت
به نبودنت تو این شهر و دیار
به خداحافظی تلخی که کرد
همه زندگی مو تیره و تار
دارم عادت میکنم که سر کنم
بی تو با روز و شبای بی کسی
همدم گلایه های من شدن
دیگه این پرنده های قفسی
به در و پنجرههایی که یه عمر
پشت این پرده تیره بسته اس
به سکوت ساز گوشه ی اتاق
به صدای ساعتی که خسته س
دارم عادت میکنم به رفتنت
به نبودنت تو این شهر و دیار
به خداحافظی تلخی که کرد
همه زندگی مو تیره و تار
دارم عادت میکنم که سر کنم
بی تو با روز وشبای بی کسی
همدم گلایه های من شدن
دیگه این پرنده های قفسی
بهمن کیاست
دارم عادت میکنم