شبيه يه زندون درونِ حصارم
شرايط همينه كسى رو ندارم
يه سلول تاريك و مردى كه حبسه
از اين بى گناهى عدالت،ميترسه
چقد فاصله اس تا منو اين رهايى
تو ام حبسى اما نميگى كجايى
منو تو يك عمره كه تو اشتباهيم
توو تنهايى حبسيم ولى بيگناهيم
توو دردو شكنجه من حكمم سكوته
به جرمِ صداقت يكى روبه روته
يكم سخته شايد به تو تكيه كردن
نجاتم بده تا به مسلخ نبردن
نجاتم بده تا رها شم از اين درد
از اين حال و روزى كه تنهاترم كرد
امير پيراسته
زندون