ای گل رنجیده
بوی تو پیچیده
به شبهای این خستۀ دل
بهخونآرمیده
ای شب بیروزن
ای شب بیفردا
من از این تاریکی برمیافروزم رویایم را
غم! چرا میباری؟
تو چه در سر داری؟
رودی از آرامش در سینه دارم جاری
یک جهان شادی دارم در دل
من نمیمانم از دل، غافل
این فسون، عشق است
این جنون، عشق است
علی و محمد سعیدی
گل رنجیده