من از چشمات می خونم دیگه دوستم نداری
تموم لحـــظه هایِ قشـــنــگُ بی قراری
چیزی نگو می دونم رسیده وقــتِ رفتن
منو ارزون فروختی ساده گذشتی از من
منو با خاطراتت می خوای تنها بزاری
رنگِ خزون بپاشی به این فصلِ بهاری
تو داری میری اما یه روزی بر می گردی
یه روز که مثلِ سایه تاریک و خیلی سردی
اون روزِ که می فهمی برای تو کی بودم
دنبالِ من می گردی میگی که کاشکی بودم
پشیــــمونی عزیـــزم فایده نداره دیــگه
دیگه دوســِـت نــدارم دلم همینو می گــه