دل ميرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتي نشستگانيم اي باد شرطه برخيز
باشد که بازبينيم ديدار آشنا را
اي صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزي تفقدي کن درويش بينوا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نيکي به جاي ياران فرصت شمار يارا
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوي نيک نامي ما را گذر ندادند
گر تو نميپسندي تغيير کن قضا را
حافظ به خود نپوشيد اين خرقه مي آلود
اي شيخ پاکدامن معذور دار ما را