می نویسم تا زمانی که درآئی
تا ببینی عاشقانه دل سپردم
یک بغل شعر و ترانه دارم از تو
جاودانه من تو را در شعر بردم
هرچه دارم از تو دارم نازنینم
هرچه گفتم یا نوشتم در ترانه
تازه هایی را که از عشقت سرودم
از تو بود این واژه های عاشقانه
نیستم من پر شدی در من تو ای خوب
جز تو را چشمم نمی خواهد ببیند
بر لبانم غیر نام تو نیاید
جز برای تو قلم دستم نگیرد
می نویسم تا بداند عالم از من
بودم اما بی تو در دنیا نبودم
بر همه دلبستگی ها چشم بستم
من فقط مشتاق دیدار تو بودم
می نویسم تا بداند اهل عالم
تو در دنیای بیتایم گشودی
من نوشتم از زمین و آسمانش
خالق این شعرها اما تو بودی