من اندازه دنیا،به تو عادت کردم
که پر از خاطره ای ، و تداعی قشنگ هستی
در قاب پنجره ای رو به غروب،
سایه ای بی سامان
مثل اون رهگذری
که گذشت از کوچه
نظری کرد و نگاهی بی روح
وندانست که من منتظرم
وندانست که من بی تابم
تا شقایق برسد از راهی ؟
که پر از خار وخس است
که سراپا خطر است
و رهی بی ثمر است
من ،
اندازه دنیا،
به تو عادت کردم ،
که پر از خاطره ای ، احساسی ،دنیایی
من اندازه دنیا ،
به تو عادت کردم
هر جا باشم آخر
به تو بر میگردم
من اندازه دنیا
به تو عادت کردم
که پر از خاطره ای
احساسی ،دنیایی احساسی دنیایی ،
احساسی دنیایی
سامان آذین
عادت