من مست و تو ديوانه ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پيمانه
در شهر يکی کس را هشيار نمی بينم
هر يک بدتر از ديگر شوريده و ديوانه
هر گوشه يکی مستی دستی زده بر دستی
وان ساقی سرمستی با ساغر شاهانه
ای لولی بربط زن تو مست تری يا من
ای پيش تو چو مستی افسون من افسانه