کجا خاطره از تو من ندارم کجا قدم زدن ممکن بی تو
کنار لحظه های خلوت و سرد به یه نقطه نگام ساکن بی تو
چقدر بد حالیه پیشت نبودن چقدر حرفامو تو خودم بریزم
تو نیستی و توی روزای خوبم یه پاییزی یه تنها و مریضم
زمان میگذره و خورشید میره پراز شب میشه این تنهاییامون
چرا بین من و تو سردی افتاد چرا یخ بست تموم رویاهامون
کجای خاطره بارون گرفته که چشمای من وتو خیسه خیسه
ببین هنوزم از یادم نرفتی هنوزم دستم از تو مینویسه