برای هرم آغوشت به آتش میکشم هر دو جهانم را
تو میسوزی و میسوزاند این درد دمادم استخانم را
کنارت هستم و اما هلال صورتت را ابر پوشانده
همان ابر پر از گریه که پنهان کرده از من آسمانم را
به دنبال کلامی مرهمی هستم که آرامت کند شاید
در این سمفونی خاموش به لب های تو میدوزم لبانم را
به جز یاد تو از دنیای تو چیزی نخواهم برد قبل از مرگ
به آدم برفی بیچاره میبخشم دو دست نیمه جانم را
دوباره برف میبارد تو رفتی زمستان قد علم کرده
تو زیر برف مدفون کن تمام آنچه که شاید ندانم را
همیشه مهربانم نیمه شب باران که میگیرد تامل کن
که شاید بشنوی گاهی صدا گریه های بی امانم را