فقط با چشم تو دنیارو دیدم
کنار خواب تو بیدار بودم
به فکر تار موهتی تو هر روز
از عشق لحظه ها سر شار بودم
چرا باور نداری گریه هامو
نمی بینی غرور شونه هامو
فقط یک لحظه با من آشنا باش
ببین گر مای دل سوز صدامو
تو شیرین تمام قصه هامی
نگو این حرفها تکرار بوده
من از چشمهای تو آغاز می شم
کجای عشق من بیمار بودم
زمین ودوختم به آسمونم
شکستم سوختم پرواز کردم
تو باور کن که من عمر زمان و
به حس وحال تو آغاز کردم
همه حرفم همین بودو همین هست
که این دیوونه رو باور نکردی
ولی سخته که حسم رو بدونی
بخونی و هنوزم بر نگردی