خیره شد تو چشم خیسم ساده گفت من دیگه نیستم
پخ زدن دستای من توی دستش روی حال من چشماشو بستش
اون که هر ثانیه بهم میگفت عاشقتم
ساده نیست نبودش کنارم ساده گفت دوست ندارم
بعد از این قراره نباشه مگه میشه واقعا ازم جدا شه
واسه من آسون نیست باور این قصه که رفتنش فقط یه اتفاقه
همینه حال من وقتی صدای خنده هاش هنوز تو اتاقه
خیره شد تو چشم خیسم ساده گفت من دیگه نیستم