یه چند وقته که حال من خوب نیست
دلم خیلی تنگه واسه دیدنت
واسه خندههای پر از دلهرهت
واسه اخمها و نخندیدنت
میترسم از آیندهی مبهمم
میترسم پر از روزای سخت شی
چقدر تلخه وقتی یقین میکنم
تو با من نمیتونی خوشبخت شی
همین لحظه، هر روز، هر ثانیه
دلم تنگ میشه ولی بر نگرد
ببین مصلحت اینه تنها بشی
همین مصلحت ما رو بیچاره کرد
خودم گفته بودم بری تا یکی
بیاد حال و روزت رو بهتر کنه
خودم گفته بودم، چرا پس خودم
نمیتونه دوریتو باور کنه
من امروز دستاتو ول میکنم
که فردا کنارم نیفتی زمین
یه وقتایی باید بزاری بری
ببین عشق یعنی دقیقا همین
همین لحظه، هر روز، هر ثانیه
دلم تنگ میشه ولی برنگرد
ببین مصلحت اینه تنها بشیم
همین مصلحت ما رو بیچاره کرد