اولین باری که تورو میدیدم یه شب سرد زمستونی بود
قصه عشق و نگاه اولو تازه دیدم به چه آسونی بود
همه جا سرد و سفید و یخ زده از درون وجودم گرم بود
گونه هام سرخ شد وقتی گفتم سلام شاید از سرما شاید از شرم بود
با تو عشق رو آغاز کردم و زندگی با تو برام رویاییه
با تو هر روز زیبا میشه و خورشید با بودن تو طلاییه
رو به من کردی و لبخندی زدی با نگاهی مهربون گفتی سلام
غرق چشمات بودم و تو نگات رو میشد دنیای تازه ای برام
با تو عشق رو آغاز کردم و زندگی با تو برام رویاییه
با تو هر روز زیبا میشه و خورشید با بودن تو طلاییه