یه تبسم از لب تو
قصه مارو شروع کرد
خوشبحال دل من که تو رو دید آرزو کرد
از همون لحظه که چشمات منو سمت عاشقی برد
سرنوشت من کنارت جور تازه ای رغم خورد
تو هوای دلپذیری
تو یه حس بینظیری
داری تنهایی رو از دلم میگیری
وقت دلواپسی و غم دست تو رسید به دادم
غیر خوبیات نمونده چیزی یادم
اومدی که زنگیمو رنگ خوشبختی بگیره
واسه دل کندن از عشقت میدونی که خیلی دیره
با تو میشه که هزار سال زیر سقف خونه باشم
نمیتونم نمیتونم لحظه ای ازت جدا شم تو هوای دلپذیری
تو یه حس بی نظیری داری تنهایی و از دلم میگیری
وقت دلواپسی و غم دست تو رسید به دادم
غیر خوبیات نمونده چیزی یادم