همه ابرهای تیره تو دلم بهار رو بردن
انگاری همه هستیمو از دلم ربودن
غم غربت چشاش همه دنیامو سوزونده
توی دنیای اون واسه من جایی نمونده
بباربارون بباربارون به دشت سینه ی کویرم
بزن ای ابرتیره تر کن این صورت زردم
بباربارون به جای من که اشک من تمومه
ببارید که تو دنیاش برام جایی نمونده
نمیدونم چرا از حال من خبر نداره
نمی خواد که بدونه زندگیم بی اون حرومه
اگه بخوام تو خوابشم برم اونو ببینم
بیدارمیشه نمی خواد حتی تو خواب منو ببینه
بباربارون بباربارون به دشت سینه ی کویرم
بزن ای ابرتیره تر کن این صورت زردم
بباربارون به جای من که اشک من تمومه
ببارید که تو دنیاش برام جایی نمونده