صبح که از خواب پا میشم با یه جسم نیمه جون
یه قاب عکس میبینم با دوتا شمع نیمه سوز
پنجره رو باز میکنم منو خورشید با همیم
شاید این در بکوبه تا بیای از راه همین
خدا میخوام یه بار به دیدنم بیای
تا ثابت کنم هنوزم عاشقتم
یه مهلتی بدی خیره شن این چشام
دست توو دستم بذاری بگم دیوونتم
جات اینجا خالیه مخصوصا اون موقعی که تو
مینشستی میشینم به انتظار تا خود صبح
به خودم امید میدم خبری از تو میرسه
این خونه با بودنت داره رنگ و بو میبازه
تو خودت نیستی خاطراتت با منه
رفتنت واسه ی قلبم یه ماتمه
هوای این خونه بی تو چقدر سرده
ای خدا میشه یه روز پیشم برگرده
خدا میخوام یه بار به دیدنم بیای
تا ثابت کنم هنوزم عاشقتم
یه مهلتی بدی خیره شن این چشام
دست توو دستم بذاری بگم دیوونتم